Partner im RedaktionsNetzwerk Deutschland
Podcastsتاریخ تازه‌ها
Höre تاریخ تازه‌ها in der App.
Höre تاریخ تازه‌ها in der App.
(16.085)(9.339)
Sender speichern
Wecker
Sleeptimer

تاریخ تازه‌ها

Podcast تاریخ تازه‌ها
رویدادهای روز که خمیرمایۀ «اخبارِ» رسانه ها را تشکیل می دهند، فراوان ریشه در گذشته دارند و گاه بیش از آنکه حاصل گریز ناگهانی احوال روز باشند، نتیجۀ دیگرگون شدن ...
Mehr

Verfügbare Folgen

5 von 24
  • نیرو‌های شورشی طرفدار ترکیه در سوریه کیستند و به دنبال چیستند؟
    حمله گروه‌های شورشی طرفدار ترکیه به شهر استراتژیک «تل رفعت» در شمال سوریه و چیره شدن آن‌ها بر آن شهر که ده‌ها هزار کُرد در آن زندگی می‌کنند، «نیروهای دموکراتیک سوریه» معروف به «ارتش دموکراتیک سوریه» را ناگزیر به عقب نشینی کرد. این شهر از سال ۲۰۱۶ در کنترل ارتش دموکراتیک سوریه بود. این ارتش ائتلافی است از نیروهای سیاسی و نظامی عرب و آشوری و ارمنی با اکثریت کُرد که در اکتبر ۲۰۱۵ با پشتییانی ایالات متحد آمریکا تشکیل شد.  روز دوشنبه دوم دسامبر مظلوم عبدی، فرمانده کُرد این ارتش، گفت: «رویداد‌ها در شمال‌غرب سوریه برق‌آسا و ناگهانی پیش رفت چنان که از چند سو به نیرو‌های ما حمله شد. با فروپاشی و عقب‌نشینی ارتش سوریه و متحدانش، کوشیدیم میان مناطق شرقی خود، حلب و منطقه تل‌ رفعت یک کریدور انسانی باز کنیم تا مردمِ خود را از کشتار‌ در امان نگه داریم.»او سپس افزود: نیرو‌های ما دلاورانه از مردم خود در حلب، تل ‌رفعت و شَهبا دفاع کردند. اکنون در حال برقراری ارتباط با همۀ طرف‌های درگیر در سوریه هستیم تا مردم خود را از تل‌ رفعت و شهبا به مناطق امن در شمال شرق کشور منتقل کنیم. نیرو‌های ما در عین حال برای حفاظت از مردم کُرد در محله‌های کُردنشین شهر حلب به مقاومت ادامه می‌دهند.حملۀ گروه‌های شورشی طرفدار ترکیه به تل رفعت زمانی روی داد که ائتلافی از شورشیان سوری به رهبری «هيئة تحرير الشام» کنترل بیشتر حلب، دومین شهر سوریه، را که در دست رژیم بشار اسد بود به دست گرفتند. به گفتۀ مظلوم عبدی، عقب‌نشینی «ارتش سوریه و متحدانش» از استان حلب تصرف شهر‌ها را به دست شورشیان آسان کرد.تل رفعت در اصل یک شهر عرب‌نشین است، اما ده‌ها هزار خانواده کُرد پس از تهاجم ترکیه و گروه‌های وابسته به آن به منطقه‌ای در نزدیکی شهر عَفرین، یکی از شهرهای کُردنشین استان حلب، روانۀ آن شهر شدند. رئیس جمهور ترکیه بارها گفته بود که «نیروهای دموکراتیک سوریه» را مجبور به بیرون رفتن از آن شهر و حوالی آن خواهد کرد.و اما گروه‌های شورشی طرفدار ترکیه که به تل رفعت و حوالی آن حمله کردند، کیستند و به دنبال چیستند؟ این گروه‌ها در سال ۲۰۱۷ در گرماگرم جنگ داخلی سوریه با پشتیبانی ترکیه به هم پیوستند و بر خود نام «ارتش ملی سوریه» نهادند. اجزاء تشکیل دهندۀ «ارتش ملی سوریه» گروه‌هایی از «ارتش آزاد سوریه» مستقر در شمال سوریه، احرار الشام، جیش الاسلام و گروه‌های ریز و درشت گوناگون‌اند که همگی با دولت ترکیه پیمان دوستی بسته‌اند. ارتش آزاد سوریه در سال ۲۰۱۱ با آغاز جنگ داخلی از نیرهای مسلح آن کشور جدا شد.گفته می‌شود آن‌ها با پخش آهنگ‌هایی به زبان ترکی استانبولی و مارش امپراتوری عثمانی وارد شهر تل رفعت شدند. این شهر در شمال حلب و شمال غربی سوریه جای دارد و از ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۶ در کنترل شورشیان سوری بود. اما سرانجام در ۲۰۱۶ به تصرف نیروهای دموکراتیک سوریه (با اکثریت کُرد سوری) به رهبری «ارتش انقلابیون» یا جیش الثُوار درآمد.حقیقت این است که درگیری‌های چند روز گذشته را شورشیان سوری به رهبری «هيئة تحرير الشام» آغاز کردند. کارشناسان معتقدند که ارزیابی آن‌ها از وضع شکننده و ناپایدار رژیم اسد کم و بیش درست بود. حزب‌الله بیشتر نیروهایش را از سوریه بیرون برده بود و در لبنان شکست سنگینی از ارتش اسرائیل خورده بود؛ پوتین درگیر جنگ اوکراین بود و جمهوری اسلامی نمی‌توانست مانند گذشته به یاری بشار اسد بشتابد.کارشناسان معتقدند که ارتش ملی سوریه با دیدن عقب‌نشینی نیروهای بشار اسد در برابر شورشیان سوری به رهبری «هيئة تحرير الشام»، با اشاره ترکیه وارد کارزار شد. با این حال، به نظر می‌رسد سیاست راهبردی این ارتش با سیاست راهبردی دیگر شورشیان سوری تا حدودی هماهنگ شده باشد.روز دوشنبه دوم دسامبر اردوغان گفت که نگران اوضاع سوریه است و خواهان آرامش و ثبات در آن کشور است. زیرا بی‌ثباتی سوریه می‌تواند به بی‌ثباتی کشورهای دیگر منطقه از جمله ترکیه بینجامد. یکی دیگر از دل‌مشغولی‌های رئیس جمهور ترکیه این است که می‌خواهد نیروهای دموکراتیک سوریه (با اکثریت کُرد سوری) را از مرزهای ترکیه دور کند. از ۲۰۱۶ تاکنون ترکیه چندین بار عملیات نظامی برای دور کردن آن نیروها از مزرهای خود انجام داده است.از سوی دیگر، ترکیه سه میلیون آواره سوری در خاک خود دارد که سبب‌ساز ناآرامی و تنش در ترکیه اند. جایگیر کردن آنان در جامعۀ ترکیه بسیار دشوار است. تابستان امسال اردوغان خواست با بشار اسد مذاکره کند و گفت که هر لحظه آماده است او را به مذاکره دعوت کند. قصد او در گام نخست راضی کردن بشار اسد برای تقسیم قدرت با گروه‌های شورشی خاص در مناطق شمالی و سپس بازگشت دست‌کم بخشی از پناهندگان سوری به کشورشان بود.اما بشار اسد دست اردوغان را پس زد و از او خواست که نیروهایش را از شمال سوریه خارج کند. بی‌شک او در آن زمان فریفتۀ قدرت خود و حامیانش بود. اما امروز اوضاع فرق کرده است. سوریه امروز بسیار ضعیف شده است. اقتصادی ویران و نابسامان دارد. سوری‌هایی که با همه مشکلات به حمایت از رژیم اسد ادامه دادند، بهبودی در زندگی خود ندیدند. نیروهای مسلح دولتی پس از سال‌ها سرسپردگی به سپاه پاسداران و ارتش روسیه، روحیه خود را از دست داده‌اند و همه دیدند که چگونه پایگاه‌های خود را با پیشروی شورشیان رها کردند و پا به فرار گذاشتند.بنابراین، از نظر ترکیه و نیروهای وابسته به آن، اوضاع و احوال کنونی بهترین فرصت برای وارد آوردن فشار بر رژیم سوریه است. به گفتۀ بسیاری از کارشناسان، ترکیه چندین سال است برای تبدیل کردن شورشیان سوری به یک نیروی مخالف معتبر کوشیده است. حتی گروه‌های دیگر شورشی به رهبری «هيئة تحرير الشام» نیز از گفت و گو با ترکیه رویگردان نیستند. تحرير الشام از القاعده بسیار فاصله گرفته‌ است و امروز نسبت به اقلیت‌های مسیحی آشکارا بردباری نشان می‌دهد. بعضی از کارشناسان غربی از آمادگی این گروه‌ها برای گفتگو با غرب نیز سخن می‌گویند.باری، ترکیه امیدوار است بشار اسد را ناگزیر به مذاکره با همه این شورشیان کند. آن کشور همچنین می خواهد پیش از بازگشت ترامپ به کاخ سفید، توازن قوای مطلوبی به سود خود برقرار کند. به هرحال، به نظر می‌رسد رئیس جمهور ترکیه به نخستین هدف خود دست یافته باشد. در حال حاضر بعید نیست که کشورهای غربی حتی اسرائیل برای یافتن راهی برای خروج از این بحران تازه در سوریه با او وارد مذاکره شوند.به عقیدۀ بعضی از کارشناسان، شاید پوتین نیز با راه حل ترکیه مخالف نباشد. در این میان، گویا تنها جمهوری اسلامی است که برای مقابله با شورشیان و بازداشتن اسد از گفت و گو با آنان پافشاری می‌کند. می‌ماند آیندۀ نیروهای دموکراتیک سوریه (با اکثریت کُرد سوری). به نظر می‌رسد این نیروها منتظر واکنش جدی آمریکا هستند. باید دید ترامپ پس از ورود به کاخ سفید چه سیاستی دربارۀ آن‌ها پیش خواهد گرفت.
    --------  
  • لبنان: آوردگاه جنگ نیابتی، در آستانۀ جنگ داخلی
    جنگ کنونی اسرائیل با حزب‌الله لبنان دنبالۀ درگیری‌هایی است که از اکتبر ۲٠۲۳ چند روزی پس از حملۀ حماس به جنوب اسرائیل آغاز شد. تا یکی دو ماه پیش دامنۀ درگیری‌ها محدود بود. اما پس از حمله‌های برق‌آسای اسرائیل به حزب‌الله و کشته شدن رهبر و فرماندهان ارشد آن، جنگی کم و بیش تمام عیار میان آن‌ دو آغاز شد که هنوز ادامه دارد. پیروزی‌های خیره کنندۀ اسرائیل این گمان را در میان ناظران و کارشناسان تقویت کرد که حزب‌الله به کل زمین‌گیر شده است. با حمله‌های برق‌آسای اسرائیل بخش عمدۀ نیروهای آن تار و مار شدند. اما پس از چندی، این نیروی شبه نظامی وابسته به جمهوری اسلامی توانست تا حدودی خود را بازسازی کند و با ارتش اسرائیل که وارد خاک لبنان شده بود بجنگد. البته در این میان، غیرنظامیان لبنانی بسیار آسیب دیدند.اسرائیل محله‌های مسکونی پرجمعیت و شیعه نشین جنوب بیروت را بارها بمباران کرده است. گفته می‌شود نزدیک به ۱٠٠ هزار واحد مسکونی به طور کامل یا جزئاً ویران شده‌اند. ۳۷ شهر و روستای جنوب لبنان با بمباران‌های بی‌امان اسرائیل با خاک یکسان شده‌اند. نزدیک به یک میلیون و دویست هزار نفر یعنی ۲٠ درصد جمعیت لبنان آواره شده‌اند. تنها ۱٩ درصدِ آوارگان را در پناهگاه‌های دولتی جا داده‌اند. بقیه یا در خیابان‌ها می‌خوابند یا نهادهای غیردولتی پناهگاهی موقتی برای آنان فراهم آورده‌اند. بیشینۀ آوارگان پس از پایان جنگ نمی‌توانند به خانه‌های خود برگردند.برپایۀ آمارهای رسمی، بمباران‌های اسرائیل تا یک هفته پیش نزدیک به ۳۵٠٠ کشته و ۱۵ هزار زخمی به جا گذاشته بود. مردم لبنان هفته‌هاست سراسیمه و خشمگین اند. امروز دیگر برای آنان جنگ ۳۳ روزۀ سال ۲٠٠۶ خاطره‌ای دور نیست.نه تنها کابوس آن جنگ بلکه شبح جنگ داخلی سال‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۰ نیز بر فراز لبنان در گشت و گذار است. خشونت و زد و خورد میان باهمستان‌های دینی آن کشور در زیر بمباران‌های بی‌امان هواپیماهای اسرائیلی آغاز شده است. لبنانی‌ها از خود می‌پرسند آیا کشورشان در آستانۀ درغلتیدن به معرکۀ جنگ داخلی دیگری قرار نگرفته است؟ آیا لبنان از بمباران‌ها و ویرانگری‌های ارتش اسرائیل رهایی خواهد یافت و روی صلح و آرامش را خواهد دید؟در خاطرۀ جمعی لبنانی‌ها جنگ ۳۳ روزۀ سال ۲٠٠۶ چرخشگاهی در تاریخ کشورشان بود. در آن جنگ که با قطعنامۀ ۱۷۰۱ سازمان ملل پایان یافت، به گزارش دیپلمات‌های آمریکایی در بیروت، اسرائیلی‌ها ۴۰۰ کشته دادند و بیش از ۴۰۰ هزار اسرائیلی از شمال آن کشور گریختند. اما اسرائیل در پایان جنگ از کشته شدن ۱۵۹ اسرائیلی از جمله ۳۹ غیرنظامی خبر داد. ارتش اسرائیل در عین حال اعلام کرد که ۳۲۰ جنگجوی حزب‌الله را کشته است. اما حزب‌الله از کشته شدن ۶۲ جنگجو خبر داد. البته چند ماه پس از پایان جنگ یکی از نمایندگان مهم حزب‌الله از کشته شدن ۲۵۰ جنگجو سخن گفت و با افتخار از آنان زیر عنوان «شهید» یاد کرد.در آن جنگ حزب‌الله همۀ زرادخانه‌اش را از راکت و موشک و موشک‌های ضدتانک به نمایش گذاشت. ارتش اسرائیل با بسیج ۴۰ هزار سرباز تا رود لیطانی در جنوب لبنان پیشروی کرد اما نتوانست به هدف اولیۀ خود یعنی نابودی توان نظامی حزب‌الله دست یابد.یک ماه پیش «برنامه عُمران ملل متحد» در گزارشی اعلام کرد که جنگ کنونی میان حزب‌الله و اسرائیل برخلاف جنگ‌های پیشین میان آن دو با خطر مداخلۀ گستردۀ قدرت‌های منطقه‌ای و استفاده از فناوری‌های پیشرفته نظامی همراه است. اگر چنین وضعی پیش آید، بی‌گمان شیرازۀ کشور از هم خواهد گسست.لبنان از گذشته‌های دور گرفتار دوُر باطل دخالت خارجی و اختلافات داخلی است. همین دو عامل سبب‌ساز جنگ ۳۳ روزه ۲٠٠۶ بودند. بی‌ثباتی و ناامنی این کشور نتیجۀ سیستم تقسیم قدرت میان فرقه‌های دینی، رقابت‌های ناسالم سیاسی، دخالت خارجی و قرار گرفتن کشور در برخوردگاه منافع متضاد قدرت‌های منطقه‌ای و حتی فرامنطقه‌ای است.همۀ این عوامل امروز گرد هم آمده‌اند و اگر آتش بس فوری برقرار نشود، به گفتۀ بسیاری از کارشناسان و ناظران بین‌المللی لبنان می‌تواند به میدان جنگ خانمانسوز قدرت‌های منطقه‌ای تبدیل شود. رویدادها و تحولات اخیر، فضای انفجاری پیش از جنگ داخلی ۱٩۷۵ و جنگ ۳۳ روزۀ ۲٠٠۶ را به ذهن‌ها تداعی می کنند. آن جنگ‌ها با دخالت خارجی، پراکندگی جامعه، فرقه‌گرایی و فروپاشی اقتصادی به راه افتادند و کشور را به سوی ناپایداری و بی‌ثباتی کنونی پیش راندند.رهبران کشورهای غربی از جمله آمریکا به ویژه فرانسه و نیز بسیاری از سرآمدان فرهنگی و سیاسی لبنان از خود می‌پرسند آیا می توان از سقوط لبنان به معرکۀ جنگ داخلی دیگری جلوگیری کرد؟ بسیاری از آنان خوش‌بین نیستند. زیرا امروز لبنان در بن‌بست همه جانبۀ بی‌سابقه‌ای قرار گرفته است. نهادهای کشور همه متزلزل و ناکارآمد شده‌اند. بی‌ثباتی و ناامنی سیاسی زندگی روزمرۀ لبنانی‌ها را به فساد آلوده است. خطر جنگ داخلی بیش از همیشه احساس می‌شود، زیرا گروه‌های سیاسی و نظامی در پی دفاع از منافع خود هستند و نه منافع همگانی.امروز بحث ناظران و کارشناسان بین‌المللی نه دربارۀ احتمال جنگ داخلی در لبنان بلکه دربارۀ جلوگیری از به راه افتادن آن است. لبنانی‌ها منتظرند جامعۀ بین المللی و بازیگران محلی و منطقه‌ای در جهت پایان دادن به وضع خطرناک کنونی کشورشان گام بردارند. بدون مداخلۀ جدی و کارساز دیپلماتیک و بشردوستانه در اوضاع و احوال کنونی، صلح و آرامش برای لبنان سرابی بیش نخواهد بود.
    --------  
  • سود و زیان شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های ماهواره‌ای در جنبش‌های اجتماعی
    در یکی دو هفتۀ گذشته چندین حرکت اعتراضیِ فردی در ایران بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی داشت. نخستینِ آن‌ها حرکت اعتراضی آهو دریایی معروف به «دختر علوم و تحقیقات» بود که نه تنها در میان ایرانیان بلکه در بیشتر کشورهای جهان مایۀ دلگرمی، تحسین و امیدواری به ویژه در میان زنان آن کشورها شد. دومین حرکت اعتراضی، خودکشی کیانوش سنجری، روزنامه نگار مبارز و معترض بود و سومین آن‌ها حرکت اعتراضی حسین رونقی، فعال سیاسی و زندانی سیاسی سابق بود که در اعتراض به ممانعت نیروهای امنیتی از برگزاری مراسم تدفین کیانوش سنجری، لب‌های خود را دوخت. حرکت‌های اعتراضی فردی را در تاریخِ همۀ جامعه‌های انسانی می‌توان سراغ کرد. کم نبوده‌اند جنبش‌ها و انقلاب‌هایی که با یک حرکت اعتراضی فردی یا زورگویی بی‌رحمانۀ صاحبان قدرت بر یک فرد و یا با یک خطای حکومتی در بزنگاهی تاریخی به راه افتاده باشند. نخستین جرقهٔ جنبش مشروطه خواهی زمانی زده شد که علاءالدوله، حاکم تهران، چند تن از تاجران تهران از جمله «حاج سید هاشم قندی» را که تاجری شریف و خوشنام بود به سبب افزایش قیمت قند به چوب بست.جنبش سبز در خرداد ۱۳۸۸ خورشیدی (ژوئن ۲۰۰۹ میلادی) زمانی به راه افتاد که این گمان در میان مردم قوت گرفت که آرای انتخابات ریاست جمهوری را به سود احمدی نژاد دستکاری کرده‌اند. شورش جوانان تونس که سرآغاز «بهار عربی» در سال ۲۰۱۱ میلادی شد، با مرگ جوانی به نام محمد بوعزیزی به راه افتاد که در زیر فشار مأموران دولتی دست به خودکشی زده بود. خیزش «زن، زندگی، آزادی» با انتشار خبر قتل مهسا امینی به دست گشت ارشاد آغاز شد.البته اگر پیش‌شرط‌های لازم برای به راه افتادن آن جنبش‌ها آماده نمی‌بود، بی‌شک حرکت‌های اعتراضی فردی، خطاهای حکومتی یا ستم حکومتگران بر یک فرد به نتیجه‌ای نمی‌انجامیدند. بنابراین، نباید انتظار داشت که هر حرکت اعتراضی فردی برانگیزندۀ جنبشی جمعی باشد. پیش از ظهور رسانه‌های ماهواره‌ای و شبکه‌های اجتماعی، حرکت‌های اعتراضی فردی به اندازۀ امروز نبود. از سوی دیگر، مردم یا از آن‌ها بی‌خبر می‌ماندند و یا بسیار دیر از آن‌ها آگاه می‌شدند.پژوهشگران جنبش‌های اجتماعی در عصر کنونی، جنبش سبز را به سبب اهمیتی که شبکۀ اجتماعی توئیتر در سازماندهی تظاهرکنندگان داشت، نخستین «جنبش توئیتری» نام نهادند. آن جنبش در سال ۱۳۸۸ خورشیدی برابر با ۲۰۰۹ میلادی به راه افتاد. در شورش‌های «بهار عربی» در سال ۲۰۱۱ این نقش را فیس‌بوک به عهده داشت. از همین رو، آن شورش‌ها به «انقلاب‌های فیس‌بوکی» معروف شدند.چند سال بعد، انبوهی از شورش های مردمی و اعتراضات گسترده در سراسر جهان به راه افتاد که سازماندهی آن‌ها به یاری شبکه‌های اجتماعی انجام گرفت. جنبش‌های اعتراضی گسترده در شیلی، لبنان، ایران، عراق، هنگ کنگ، جنبش فعالان محیط زیست و جنبش «جلیقه زردها» در فرانسه، همه وامدار شبکه‌های اجتماعی بودند. جنبش «زن، زندگی، آزادی» یکی از باشکوه‌ترین آن جنبش‌ها بود.کارشناسان فصل مشترک همۀ آن جنبش‌ها را به راه افتادن خود به خودی آن‌ها می‌دانند. آن‌ها بدون آمادگی و بدون رهبر با یک جرقه به راه افتادند. همۀ آن‌ها را می‌توان شورش‌های مردمی خودانگیخته نامید که تن و جان آدمیان را بی‌پروا در تیررس گروه‌های سرکوب و نیروهای امنیتی قرار دادند تا نشان دهندۀ فوریت چاره‌اندیشی برای اوضاع و احوال تحمل ناپذیر باشند. آن‌ها هیچ ایدئولوژی متحد کننده، هیچ پروژۀ سیاسی مشخص یا استراتژی انقلابی نداشتند. اما کم و بیش همۀ آن‌ها خواستار دموکراسی، عدالت، اخلاق و برابری‌ بودند.در همۀ آن جنبش‌ها، کنشگران از شبکه‌های اجتماعی برای هشدار دادن، اطلاع‌رسانی به افکار عمومی، نشان دادن خشونت پلیس، هماهنگ کردن کوشش‌های خود و تدوین خواسته‌های جنبش استفاده کردند. چنان که به عقیدۀ بیشتر کارشناسان، امروز ظهور و گسترش جنبش‌ اجتماعی بی‌یاری شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های ماهواره‌ای تصورناپذیر است.اما شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های ماهواره‌ای در عین حال که از بسیاری جنبه‌ها به یاری این جنبش‌ها می‌آیند، از بعضی جنبه‌ها مایۀ آسیب‌پذیری آن‌ها نیز هستند. درست است که توانایی راه اندازی سریع تظاهرات گسترده به این جنبش‌ها اجازه می‌دهد تا از دشواری‌های سازماندهی پرهیز کنند، اما راه اندازی سریع تظاهرات گسترده آن‌ جنبش‌ها را از فرایند درازآهنگ ضروری برای تصمیم‌گیری و توانایی پاسخگویی به سرکوب از راه‌های تاکتیکی محروم می‌کند.نقطه ضعف دیگر این جنبش‌ها در همین وابستگی آن‌ها به رسانه‌های ماهواره‌ای و شبکه‌های اجتماعی نهفته است. شکی نیست که صاحبان آن رسانه‌ها و شبکه‌ها از نظر سیاسی یا اقتصادی بی‌طرف نیستند. بنابراین، ممکن است با خواسته‌ها و جهت‌گیری‌های سیاسی آن جنبش‌ها موافق نباشند و احتمال دارد برای بی‌اعتبار کردن آن‌ها از راه پخش اطلاعات نادرست و ایجاد سردرگمی بکوشند. برای مثال، در فرانسه جنبش «جلیقه زردها» را که جنبشی اصیل بود، پس از مدتی توانستند بی‌اعتبار کنند.رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی جنبش «جلیقه زردها» را به سبب نفوذ چند تن عنصر مشکوک در صفوف آن به «یهودستیزی» متهم کردند و حتی مدعی شدند که جنبش از مقام‌های روسی فرمان می‌بَرد. گردانندگان رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی حتی می‌توانند با پخش اطلاعات نادرست جنبشی را به بی‌راهه بکشند.در دوران پیش از اینترنت سال‌ها طول می‌کشید تا جنبش‌های اجتماعی بتوانند تظاهرات گسترده‌ای سازمان دهند. سازماندهی چنان تظاهراتی، درواقع، نقطۀ اوج آن جنبش‌ها بود و نه مانند امروز نقطۀ آغاز آن‌ها. از همین رو به عقیدۀ بسیاری از کارشناسان، کنشگران سیاسی و اجتماعی در جهان امروز می‌باید در رابطۀ خود با شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های ماهواره‌ای تجدید نظر کنند و مطیع چشم بسته و ساده اندیش آن‌ها نشوند.
    --------  
  • سرنوشت ایران به ترامپ وابسته است یا به پوتین؟
    شور و شوقی که انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا در میان بعضی از ایرانیانِ مخالف جمهوری اسلامی برانگیخته بود، پس از گذشت یک هفته اندکی فرونشسته است. به نظر می‌رسد انتشار گفتار‌های تحلیلی ژرف‌تر و دقیق‌تر دربارۀ سیاست خارجی ترامپ به ویژه در ربط با اوکراین و خاورمیانه بیشتر آنان را به این نتیجه رسانده است که برای پایان دادن به عمر جمهوری اسلامی نبایستی بیش از اندازه به ترامپ و سیاست‌های یک بام و دو هوای او امید ببندند. البته امید بستن گروه‌هایی از ایرانیان به ترامپ برای رهایی از دست جمهوری اسلامی فهمیدنی است. یکی از روشنگری‌های کارشناسان و تحلیل‌گران غربی دربارۀ ترامپ در روزهای گذشته پیوند نگران کنندۀ او با پوتین و به طور کلی با روسیه است. تاکنون تحلیل‌گران انگشت‌شماری در رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور از «همسویی» بعضی از سیاست‌های ترامپ با سیاست‌های راهبردی پوتین سخن گفته‌اند، اما پژوهشگران و کارشناسانی در کشورهای غربی و حتی آمریکا معتقدند که به جای سخن گفتن از بعضی همسویی‌ها باید از «هم‌دستی» آن دو سخن گفت.رژیس ژانته، نویسندۀ کتاب «آدم ما در واشینگتن: ترامپ در دست روس‌ها» که انتشارات فرانسوی «گرَسه» نزدیک به یک ماه پیش آن را منتشر کرده، می‌گوید: چهل سال است سرویس‌های مخفی روسیه ترامپ را با کنجکاوی و حتی با نوازش دنبال می‌کنند. این پژوهشگر حتی پا فراتر می‌گذارد و می‌نویسد: دونالد ترامپ، درواقع، «پروردۀ» آن سرویس‌هاست.به گفتۀ او، روس‌ها و به طور کلی الیگارش‌های روس و حتی گروه‌های مافیایی نزدیک به کرملین در بعضی از هفت ورشکستگیِ مالی ترامپ در طی زندگانی تجاری‌اش به یاری او شتافته‌اند از جمله در سال ۲۰۰۹ که «کازینوی تاج محل» او اعلام ورشکستکی کرد. در آن سال هیچ بانک آمریکایی به سبب شهره بودن ترامپ به بدحسابی نخواست خطر کند و به او وام دهد.به نوشتۀ «ایو بوردیّون»، روزنامه‌نگار و کارشناس مسائل بین‌الملل، در سال ۱۹۸۷ رهبران کرملین این تاجر جاه‌طلب و لاف‌زن را که می‌خواست عضوی از «جت‌ستِ سیاسیِ بین‌المللی» باشد، آدم مناسبی برای دست‌آموز کردن یافتند و درهای مسکو را برای پروژه‌های بلندپروازانۀ او در زمینۀ ساختمان‌سازی و املاک مسکونی به روی او گشودند. روابط ترامپ با روسیه پس از روی کار آمدن ولادیمیر پوتین بیش از پیش نزدیک‌تر شد. روز پنجشنبه ۷ نوامبر پوتین پیروزی ترامپ را در انتخابات آمریکا تبریک گفت و او را «مردی شجاع» خواند.به گفتۀ این کارشناس، با این حال به یقین نمی‌توان گفت رئیس جمهور روسیه دربارۀ همتای آمریکایی‌اش چه می‌اندیشد. پوتین در مقام افسر سابق «سرویس امنیتِ فدرال روسیه» نیک می‌داند که صداقت هدیه‌ای است به دشمن. بنابراین، نفوذناپذیری و رفتار دوپهلوی او را باید فهمید. «رژیس ژانته» معتقد است که «پوتین از ترامپ استفاده می‌کند» و شاید او را کاسب‌کار یا حتی «احمق مفید» می‌داند، اصطلاحی که نخستین بار لنین آن را برای توصیف یک لابی‌گر آمریکایی به کار برد.گفت و گوی تلفنی ترامپ با پوتین در ۷ نوامبر که چند و چون آن را روزنامۀ «واشینگتن پست» و خبرگزاری رویترز به نقل از منابع آگاه فاش کردند، نشان‌دهندۀ روابط نزدیک او با رئیس جمهور روسیه است. در آن گفت و گو که دو روز پس از انتخاب ترامپ انجام شد، رئیس جمهور منتخب آمریکا از همتای روس خود خواست «از تشدید جنگ در اوکراین خودداری کند». گویا محور اصلی گفت و گو موضوع «جنگ در اوکراین» و «صلح در اروپا»، بود.البته ستایش ترامپ از پوتین به این معنا نیست که او در مقام رئیس جمهور آمریکا ممکن است به منافع کشورش به سود روسیه خیانت کند. با این حال، یک چیز روشن است و آن اینکه هردوی آنان درک مشترکی از جهان دارند. هردو ستایشگر زور اند و هنجارهای جامعه‌های لیبرال را به چیزی نمی‌گیرند. به گفتۀ رژیس ژانته، در چهل سال گذشته سخنی از ترامپ نشنیده‌اید که برای مسکو آزاردهنده باشد. انزواطلبی او به یکه تازی روسیه در عرصۀ ژئوپلیتیک میدان می‌دهد؛ تئوری‌های توطئۀ او و عیب‌جویی‌هایش از نهادهای آمریکایی با سیاست‌های بی‌ثبات کنندۀ پوتین در جهان سازگار است. همین چندی پیش بود که گفت: اگر ارتش روسیه به خاک عضوی از اعضای ناتو حمله کند، آمریکا لزوماً به یاری آن نخواهد شتافت. سال‌هاست که ترامپ خواهان قطع کمک‌های آمریکا به ناتو است.آندرو مک‌کیب، معاون اخراج شدۀ مدیر دفتر تحقیقات فدرال آمریکا، در مصاحبه با مجلۀ «فارین پالیسی» می‌گوید: سرویس‌های امنیتی و اطلاعاتی آمریکا به تحقیقات خود دربارۀ رابطۀ ترامپ و پوتین ادامه می‌دهند. امروز تنها چیزی که در اختیار داریم پرسش‌های تازه است. حقایق قانع‌کنندۀ جدید ما را به پرسش‌های نگران‌کنندۀ دیگری دربارۀ روابط میان آن دو رهنمون شده است.رابطۀ ترامپ با پوتین رفتار او را با جمهوری اسلامی نیز مشروط خواهد کرد. برخلاف خوش‌بینی گروه‌هایی از ایرانیان، بسیاری از کارشناسان معتقدند که ترامپ این بار سیاست‌هایش را دربارۀ ایران بیش از آن که با نتانیاهو هماهنگ کند، با پوتین هماهنگ خواهد کرد. بی‌جهت نیست که مقام‌های جمهوری اسلامی از انتخاب ترامپ چندان سراسیمه نشده‌اند. زیرا گمان می‌کنند که پوتین شرط دوستی را به جا خواهد آورد.اما آنان فراموش می‌کنند که روس‌ها در روابطشان با ایران بسیار بدعهدی کرده‌اند. در پیمان‌هایی که آنان از قرن نوزدهم تاکنون با ایران بسته‌اند، همواره به ایران زور گفته‌اند. حتی در پیمان های دوستی نیز هرگز به ایران به چشم متحد ننگریسته‌اند. به گفتۀ بعضی از کارشناسانِ روابط بین‌الملل، پوتین در حال حاضر به ایران به چشم وسیله‌ای برای پیشبرد سیاست‌های منطقه‌ای و جهانی‌اش می‌نگرد.مقام‌های جمهوری اسلامی زد و بندهای پوتین را در سال ۲۰۱۶ با اسرائیل و آمریکا در سوریه نباید فراموش کرده باشند. بنابراین، امیدی هم که جمهوری اسلامی به پوتین بسته‌ است چه بسا «امید واهی» باشد.
    --------  
  • جمهوری اسلامی بایستی ترامپ را به رقیب دموکرات او ترجیح دهد
    چرا گروه‌هایی از ایرانیانِ مخالف جمهوری اسلامی به پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا امید بسته‌اند؟ آیا جنگ لفظی ترامپ با جمهوری اسلامی به جنگی راستین برای برچیدن آن خواهد انجامید؟ غالب هواداران ایرانیِ ترامپ گمان می‌کنند که او این بار سیاست «فشار حداکثری»‌اش را با شدت بیشتری از سر خواهد گرفت و با تنگ کردن عرصه بر جمهوری اسلامی زمینه‌ ساز سقوط آن خواهد شد. این ایده را نزدیکان ترامپ تبلیغ می‌کنند.  گابریل نوُروُنا، عضو «بنیاد یهودی امنیت ملی آمریکا» و مشاور پیشین وزارت خارجۀ آمریکا دربارۀ ایران، روسیه و چین، معتقد است که ترامپ در صورت انتخاب شدن به استراتژی «فشار حداکثری» بر رژیم ایران بازخواهد گشت. هدف این استراتژی وارد آوردن فشارهای بی‌امان اقتصادی و دیپلماتیک بر جمهوری اسلامی به منظور قطع درآمدهای صادراتی آن است تا جایی که جمهوری اسلامی مجبور به مذاکره شود.به گفتۀ این کارشناس، ترامپ همیشه آمادۀ مذاکره بوده است، اما قرار نیست این بار از جمهوری اسلامی دعوت به مذاکره کند. استراتژی «فشار حداکثری» در پی تضعیف توان نظامی جمهوری اسلامی و گروه های تروریستیِ وابسته به آن است. البته ترامپ از درگیری مستقیم خودداری خواهد کرد، اما برای این کار امتیازی به جمهوری اسلامی نخواهد داد. او جمهوری اسلامی را تا لبۀ پرتگاه سقوط پیش خواهد راند.اما کارشناسانی به ویژه در اروپا معتقدند که ترامپ خواسته و ناخواسته آب به آسیاب جمهوری اسلامی می‌ریزد. زیرا اگر نیک بنگریم می‌بینیم که سیاست‌های او دربارۀ ایران در نخستین دورۀ ریاست جمهوری‌اش روی هم رفته به سود جمهوری اسلامی تمام شده است.  به نوشتۀ ژیل پاریس، کارشناس و روزنامه نگار سرشناس فرانسوی، از نظر ترامپ یکی از نشانه‌های بی‌کفایتی دموکرات‌ها و مشاوران جو بایدن این است که ایالات متحد آمریکا را در دو جنگی که امروز در اوکراین و خاور میانه جریان دارد به طور غیرمستقیم درگیر کرده‌اند.به گفتۀ این کارشناس، ترامپ میراث دیپلماتیکش را به ویژه در خاور میانه به فراموشی می‌سپارد. برای مثال، «پیمان ابراهیم» او و عادی سازی روابط دیپلماتیک میان اسرائیل و کشورهای خلیج فارس مانند امارات متحد عربی و بحرین یا به رسمیت شناختن ناگهانی حاکمیت مراکش بر صحرای غربی نه از یک استراتژی اندیشیده و سنجیده، بلکه از منطق معامله‌گری و بده بستان بازاری پیروی می‌کرد.به خاطر داریم که ترامپ در مراسم امضای «پیمان ابراهیم» در ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ گفت: این توافق‌ها پایه‌ای برای صلح همه جانبه در منطقه خواهد بود. و سپس افزود: پیمان ابراهیم که هیچ‌کس در زمان ما فکرش را نمی‌کرد در چند دهۀ آینده به صلحی استوار بر منافع مشترک، احترام و دوستی متقابل خواهد انجامید. به گفتۀ ژیل پاریس، در پس این ادعای خودنمایانه واقعیتی نهفته بود که ترامپ بر آن سرپوش می‌گذاشت و آن اینکه کشورهای امضا کنندۀ آن پیمان هرگز با سلاح رو در روی اسرائیل نایستاده بودند. از سوی دیگر، ترامپ در گفتارش به عمد نمی‌خواست واژه‌ای را بر زبان بیاورد و آن واژۀ «فلسطینی‌ها» بود. پیش از ترامپ، هیچ‌یک از دولت‌های دموکرات و جمهوری‌خواه این‌چنین به انکار فلسطینی‌ها برنخاسته بودند.به گفتۀ ژیل پاریس، طرح صلح ترامپ که بر آن عنوان «معاملۀ قرن» نهاده بودند، درواقع، طرحی یک‌جانبه به سود اسرائیل بود. ترامپ حاکمیت اسرائیل را بر بلندی‌های جولان به رسمیت شناخت، سفارت آمریکا را از تل‌آویو به بیت‌المقدس منتقل کرد و سفیری برای سفارت آمریکا برگزید که از شهرک‌سازی‌های اسرائیلی در کرانۀ باختری پشتیبانی می‌کرد. او دفتر نمایندگی سازمان آزادی‌بخش فلسطین را در واشینگتن بست و همۀ کمک های مالی آمریکا را به «آژانس امدادرسانی و کاریابی برای آوارگان فلسطین» لغو کرد.به گفتۀ ژیل پاریس، در طرح صلح ترامپ سراسر کرانۀ باختری ضمیمۀ خاک اسرائیل شده بود. درواقع، آن طرح چیزی نبود جز طرح «اسرائیل بزرگ» که نتانیاهو در پی واقعیت بخشیدن به آن بود. طرح صلح ترامپ زمانی به نقطۀ اوج خود رسید که نخست وزیر اسرائیل در ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۳ یعنی دو هفته پیش از حملۀ حماس به جنوب اسرائیل و کشتار غیرنظامیان اسرائیلی، نقشۀ «خاورمیانۀ جدید»ش را از تریبون سازمان ملل به جهانیان عرضه کرد. در آن نقشه که قرار بود آرامش را به خاورمیانه بازگرداند نوار غزه و کرانۀ باختری جزو خاک اسرائیل شده بود. جالب اینکه جو بایدن در راهی که ترامپ گشوده بود، گام برداشت و عربستان سعودی را نیز وارد «پیمان ابراهیم» کرد.خروج ترامپ از برجام نیز به نتیجۀ اعلام شدۀ او نرسید. به گفتۀ ژیل پاریس، ترامپ با خروج از برجام و به کار بستن «فشار حداکثری» بر ایران اعلام کرد که می‌خواهد جلو برنامۀ هسته‌ای و موشکی جمهوری اسلامی را بگیرد و آن را از فعالیت‌های تروریستی در سراسر جهان به ویژه در خاورمیانه بازدارد.اما هیچ‌یک از این‌ وعده‌ها به واقعیت نپیوست. ژیل پاریس معتقد است که سیاست «فشار حداکثری» شکست خورد. زیرا ترامپ نتوانست قدرت‌های بزرگی مانند چین را راضی کند تا به آن بپیوندند. جهانیان بیرون رفتن ترامپ را از برجام به حساب بدقولی آمریکایی‌ها نوشتند. از سوی دیگر، ایران به برنامۀ هسته‌ای خود تا آستانۀ ساختن بمب هسته‌ای ادامه داد. موشک‌های بالیستیک بیشتر و پیشرفته‌تری تولید کرد و از مسلح کردن نیروهای نیابتی‌اش بازنایستاد.پرسشی که ترامپ و هوادارانش باید به آن پاسخ دهند این است که چرا سیاست‌های ترامپ در خاورمیانه به ویژه دربارۀ ایران به شکست انجامید. انداختن همۀ تقصیر‌ها به گردن جانشین ترامپ دمیدن شیپور از سر گشاد آن است. وانگهی، جو بایدن نه به برجام بازگشت، نه پیمان ابراهیم را پاره کرد و نه در پشتیبانی مالی و نظامی از اسرائیل کوتاهی کرد. او حتی همین چندی پیش برای دفاع از اسرائیل نیرو و تجهیزات جنگی بیشتری به منطقه فرستاد. در حالی که برنامۀ ترامپ، همان طور که بارها اعلام کرده، پا پس کشیدن ایالات متحد آمریکا از همۀ جنگ‌های منطقه‌ای است.
    --------  

Über تاریخ تازه‌ها

Podcast-Website
Radio
Rechtliches
Social
v6.29.0 | © 2007-2024 radio.de GmbH
Generated: 12/4/2024 - 8:06:25 PM